حجت الاسلام و المسلمین حسین سیدی

حسین سیدی
پیشینه خانوادگی ، تحصیلی و زمینه فعالیتی

وی درباره زندگی خود چنین می­گوید: اولین کاری که در عمرم کردم این بود که با آمدنم پدر و مادرم را به گریه انداختم و بعد فامیلهای دیگر را ( باغی که نکوست از بهارش پیداست ). تا یازده سالگی در کوچه های آکنده از عطر درختان نارنج به دنبال سنجاقک و پروانه می­دویدم. رگهای برگها را می شمردم و لطافت پرهای سار و سبز قبا را با نگاهم لمس می­کردم. با اینکه آن روزها هم شهر نشین بودم اما گوشم با شیهه اسب و زنگوله گوسفندان آشتی داشت. در سال 1353 برای فرو نشاندن تشنگی روح به حوزه علمیه قم وارد شدم . تا سال 1359 برگهای دفتر عمرم خالی از رنگ شعر و ادب و هنر است. از همان سال حرف­هایی از چشمه روحم جوشیدند و در جویبار شعر جاری شدند. در یک برخورد از نوع معمولی با استاد ” صادق موسوی گرمارودی ” آشنا شدم و ایشان به پاکسازی و پالایش این چشمه پرداخت. در مدت یکی دو سال هر بار که خار جفا در پای دل می­رفت و یا پرنده شادی بر شاخسار احساس می­خواند چشمه می­جوشید و چند نفری هم از شنوندگان رادیو ” ساری ” و خوانندگان مجلات آن روزها از آن نوشیدند. از سال 1362 باز به تشویق همان استاد به ترجمه روی آوردم که تا امروز 40 تایشان در قفسه های کتابفروشی­ها و کتابخانه ها نشسته اند. این شعله هر چند وقت یک­بار از زیر خاکستر پراکنده کاری­ها سر بر می­کشد و تا فاصله­ای را روشن و درون عده ای و بیشتر بچه ها را گرم می­کند . سال 1363 بود که پس از مدتی کلنجار رفتن با روحم او را به دوربین فروشی بردم و از پشت ” ویزور ” دوربین دنیا را نشانش دادم. آن قدر خوشش آمد که از آن­روز تا الان همیشه از آنجا به عالم و آدم نگاه می­کند. تا حالا هم بیش از 12 جایزه عکاسی به من هدیه کرده است. معطل کارهای دیگری هم شده ام که هرگز این پراکنده کاری­ها را به کسی توصیه نمی­کنم.

نمایش یک نتیجه